یک دختر متولد آذر – Details, episodes & analysis

Podcast details

Technical and general information from the podcast's RSS feed.

 یک دختر متولد آذر

یک دختر متولد آذر

Homaa

Music

Frequency: 1 episode/70d. Total Eps: 10

Spotify for Podcasters
در فراز و نشیب های زندگی
Site
RSS
Apple

Recent rankings

Latest chart positions across Apple Podcasts and Spotify rankings.

Apple Podcasts
  • 🇺🇸 USA - musicHistory

    28/07/2025
    #100
  • 🇺🇸 USA - musicHistory

    23/10/2024
    #99
Spotify

    No recent rankings available



RSS feed quality and score

Technical evaluation of the podcast's RSS feed quality and structure.

See all
RSS feed quality
To improve

Score global : 33%


Publication history

Monthly episode publishing history over the past years.

Episodes published by month in

Latest published episodes

Recent episodes with titles, durations, and descriptions.

See all

آیا واقعا ارزشش را داشت؟

dimanche 6 novembre 2022Duration 03:05

با همه سختی ها، اگر قرار بود دوباره پا بزارم توی این مسیر شاید هیچ وقت حاشیه امنم را رها نمی کردم. اما الان که شرایط درست شده باید بگم ارزشش را داشت

ما باورهامون را تعبیر می کنیم. 

و تمام

جادوی نگاهت

Season 1 · Episode 4

lundi 15 février 2021Duration 03:32

امروز زودتر نوشتن را اغاز کردم. زودتر از پایان. حسی قبل از دیدارت. حسی پر از کشش و نیاز به بودنت و خواستن و خوشحالی برای دیدنت. چشمهای پر از امید و انگیزه ات و چشمانی که هیچ وقت نگرانی در آن حتی لحظه ای حس نکردم.

خوشحالم که دارمت چون گره هایم نمیگویم مستقیم توسط تو اما بدست خودت باز میشود و این یعنی معجزه ای برای من که تمام دلهره ها و نگرانی هایم را بدست باد بسپارم.

از دیروز تصمیم گرفتم از لحظه لحظه زندگی و بودن ها و بودنت لذت ببرم. و تنها به بودنت،  و ارزوهایمان و اینده ای پر ابهام اما موفقمان فکر کنم این یعنی موفقیت و پیروزی و لذت از زندگی. دیشب تا صبح مهمان خوابم بودی، مهمان نه صاحبخانه بود و چه صاحبخانه خوبی. 


الان تا لحظه دیدارت تنها پنج دقیقه فاصله هست و جالب است بدانی همیشه قبل از دیدنت شمارش قلبم بیشتر و بیشتر میشود و گاهی به حدی میرسد که میخواهد از جا دربیاد اما جالبتر اینجاست که بلافاصله با دیدنت ارامشی تمام وجودم را میگیره که انگار ان قلب، تعویض شده و اصلا افزایش ضربانی نداشت. در حیرتم از جادوی نگاهت


امروز هم آن جادو تکرار خواهد شد. 

الان شمارش قلب نمیدانم به چه عددی اما به جدی رسیده است که احساس میکنم اطرافیان هم متوجه شده اند. کودکی جلویم نشسته بود و ففقط با لبخند نگاهم میکرد. برای فرار از چشمهایش شکلاتی داذم تا درگیر شود اما انگار ان هم متووجه شده بود و هر لحظه لبخندش عمیق تر میشد.

بلاخره ایستگاه سوادیه رسیدم و تا لحظه دیدارت چند دقیقه فاصله است و میتوانم از نگاه کودک و اطرافیان فرار و در نگاه پر از ارامش تو غرق شوم


سیزدهم اوت2020  ساعت 6  بعدازظهر

مسیر حرکت اروپا به آسیا

بودنت را چگونه توصیف کنم؟

Season 1 · Episode 3

dimanche 14 février 2021Duration 00:59

بودنت را چگونه توصیف کنم.

صدایت و دستهایت امنیتی دارد که حاضرم همه دنیا را به دیگران ببخشم و فقط تو را در کنار خود داشته باشم. 

اینقدر همه مشکلات را ساده میبینی و ساده تعریف میکنی که انگار هیچ گره  ای نیست و فقط باید انجام داد

چقدر خوبی اخر تو ای بهترین من

چقدر تو دلنشینی زیباترین من

چقدر تو با ابهت و قدرتمندی، بزرگترین تکیه گاه من

یکشنبه ای متفاوت

Season 1 · Episode 1

dimanche 14 février 2021Duration 02:26

امروز زیباییم و شاد بودنم را مدیون بودنت هستم.. لباس سفید، چشمهای گیرا،  صدای دلنشین، مهربانی غیرقابل توصیف همه در وجودت تعبیه شده  و من چه خوشبخت هستم که منی با اینهمه مشکلات و نازیبایی وناخالصی، انتخاب شدم.


انتخابی که باید قدرش را بدانم و باید تلاش کنم که هیچ وقت دلگیرت نکنم، هیچ وقت خودخواه نباشم، هیچ وقت بی تفاوت نباشم و هیچ وقت بخاطر خواسته خودم، تو را تحت فشار قرار دهم. 


من سعی میکنم صبور باشم.. خیلی صبور برای بودنت سالها هم که شده صبوری میکنم.  شاید  باورش سخت باشد اما هر چه تو دوری من صبورم و بخاطرت از تمام غرورم خواهم گذشت. 


امروز یادم رفت بخاطر اینکه ساعتی را بخاطر من گذاشتی تشکر کنم. امروز بعد از هفته ها اولین روز تعطیلی بود که ساعتی در کنارم بودی  اخرین باری که روز یکشنبه دیده بودمت انتخابات شهرداری بود بالاتر از یکماه و من هفته ها روزهای یکشنبه پر از تنهایی صبح را ظهر و عصر را شب می کردم اما امروز یکشنبه ای متفاوت بود. 

ممنونم بخاطر بودنت 


یکشنبه یازدهم اوت ساعت هشت شب

روز ولنتاین

Season 1 · Episode 1

dimanche 14 février 2021Duration 04:52

من: الو مطب دکتر ..... ؟

منشی : بفرمایید
من: ببخشید میخواستم با آقای دکتر ملاقاتی داشته باشم؟
منشی: خانم امروز روز ولنتاین هست، و آقای دکتر مطب تشریف نمیارند.

من: سکوت ............. قطره اشکی روی صورتم سرازیر شد. احساس کردم ناامیدی همه وجودم را فرا گرفته و به بهت عجیبی وارد شدم.

بعد از اون تلفن لعنتی ، ساعت ها در خلا بودم و وقتی به خودم اومدم دیدم هنوز جعبه گل رز قرمز در دسته راستم و کتاب ملت عشق در دسته چپمه و به سمته مسیری نامعلوم دارم قدم میزنم...

همه حرف هاش مثل فیلم جلوی چشمام مرور می شد. خط به خط کتاب ملت عشق که هدیه ای بی نظیراون بود.

خدای من یعنی اون عشق بی همتا فقط یک برداشت اشتباه بوده؟؟ یا هم برای اون فقط یک بازی؟؟ شاید هم اصلا برای اون فقط یک همراهی ساده بوده و من خودم اینقدر جدی گرفته بودم همه چیز را.............

تکه ای از کتاب ملت عشق که اون با صدای مردونش برام خونده بود، بارها و بارها توی ذهنم مرور شد:

"پیش می آید، با یکی آشنا می شوی، یکی که با آدم هایی که معمولا دور و برت می بینی فرق دارد؛ همه چیز را طور دیگری می بیند و تو را هم به طرفی سوق می دهد که زاویه دیدت را عوض کنی. به تدریج دنیا را از دید او می بینی. درون و بیرونت را هم. تحت تاثیر قرار میگیری؛ تحت قرار گرفتن چیست، اسیر جادویش می شوی. اوایل فکر میکنی، می توانی فاصله ات را حفظ کنی، زمام دلت را در دستت نگه میداری. حال آن که طوفان است و آنچه گمان میبردی، باد است. زمینی لغزنده و ناپایدار است آنچه گمان می بردی  حد و مرز است. یکدفعه میبینی، بی آنکه متوجه شده باشی، از ساحل دور شده ای. درست وسط اقیانوس هستی"

چه خیال واهی، من فکر میکردم اون در اقیانوس من گم شده است، در صورتی که من در اقیانوسی بی پایان، بدون همراه و تکیه گاه وارده شده و خود را چه تنها میدیدم ..............

چه شبهایی که با یاده او صبح نکرده بودم و چه صبح هایی که با عشق دیدار او به شب نرسانده بودم. کم کم کارهایش داشت برایم رنگ و بو عوض می کرد. یادم آمد انشبی که قرار بود با هم قدم بزنیم، بهانه تصادف را آورد و من خودم را گول زدم که او راست می گوید، دلیل نداشت من را آزار دهد. می توانست مثل شبهای دیگر قولی ندهد. اما همیشه سوال بی جواب آن شب و عکسی که به یادگار از ساعت ها انتظار گرفته بودم برای من باقی ماند.

در همین خیالات و افکار بودم که صدای بوق ماشینی آشنا، از دور شنیده شد... دلم پایین ریخت. حتما میخواست، از عشقش رونمایی کند. یا نه من درخیالاتم منتظر او هستم که بیاید و بگوید همه چیز را اشتباه متوجه شده ام ...

ناخوآگاه به سمت آن صدا حرکت کردم. کاش همه چیز یک خواب بود ... اما نه اینبار اشتباه نبود... همه چیز واقعی و شفاف ..... من متعجب، او خوشحال .......................

Sen yalancı bir sonbahar

vendredi 11 mars 2022Duration 03:38

Hayat sende durmam diyor

Her nefeste son geliyor

Bildiğin sende kalsın

Sen yalancı baharsın

Artık senin olmam diyor


… Sen yalancı bir sonbahar

Ben sevdalı koca çınar

Kaç mevsim benden aldın?

Kaç sevda geri verdin?

Ruhum sana kanmam diyor


… Söyle kaç bahar oldu?

Penceremde gül soldu

Belki de zaman doldu

Sevdiğim dönmüyor


… Söyle kaç bahar oldu?

Penceremde gül soldu

Belki de zaman doldu

Sevdiğim dönmüyor


… Hayat sende durmam diyor

Her nefeste son geliyor

Bildiğin sende kalsın

Sen yalancı baharsın

Artık senin olmam diyor


… Sen yalancı bir sonbahar

Ben sevdalı koca çınar

Kaç mevsim benden aldın?

Kaç sevda geri verdin?

Ruhum sana kanmam diyor


… Söyle kaç bahar oldu?

Penceremde gül soldu

Belki de zaman doldu

Sevdiğim dönmüyor


… Söyle kaç bahar oldu?

Penceremde gül soldu

Belki de zaman doldu

Sevdiğim dönmüyor


… Söyle kaç bahar oldu?

Penceremde gül soldu

Belki de zaman doldu

Sevdiğim dönmüyor


… Söyle kaç bahar oldu?

Penceremde gül soldu

Belki de zaman doldu

Sevdiğim dönmüyor

دروغ 13

mardi 13 avril 2021Duration 02:11

دروع 13

گفتی .... گفتم

Season 1 · Episode 5

dimanche 21 février 2021Duration 00:53

گفتی که بمان با من

گفتم چه کنم بی تو؟!

گفتی نرو از پیشم

گفتم بروم بی تو؟!!

گفتی که بشین پیشم

گفتم که دلم با توست

گفتی که بیا با من

گفتم نفسم از توست

گفتی سر و دل را،     کردم به فدای تو

گفتم سر و جانم        سالی است فدای توست

۱۱/۶/۸۵

بهار ۶:۳۵

آدرس وبلاگ


دوست

Season 1 · Episode 5

jeudi 18 février 2021Duration 01:53

گاهی اوقات بر سر راه مان آدمی قرار می گیرد که فراتر از یک دوست معمولیست. دوستی که میتوان با او دیوانگی کرد. دوستی که میتوان بی دغدغه ترین لحظات را با او  داشت و بی نقاب با او معاشرت کرد. 

دوستی که براحتی میتوانی ناگفته های دلت، انهایی که جرات گفتنش به خودت را هم نداری به او بگویی و مطمین باشی میشنود ولی نشنیده میگیرد.


حال به نطرت آن دوست جایگاهش کجاست؟ 

من در اعماق قلبم، گوشه دنج و خلوت را به او اختصاص دادم. گوشه ای فارغ از هیاهو، فارغ از نفرت، و فارغ از غم و غصه.

میدانی چرا؟؟ 

چون در ان گوشه دنج میتوان ساعت نشست، بدون دلهره، بدونه حس مهمان بودن که حسی سرشار صاحبخانگی میدهد. 

اری دوسته خوبم به منزل خودت خوش آمدی

تو بهترین خودت باش

Season 1 · Episode 4

mardi 16 février 2021Duration 02:39

زمانش که برسد ؛ خواسته هایت ، داشته هایت شده اند و آرزوها ، جزئی از روزمرگی هایت .

زمانش که برسد ؛ رفتنی ها رفته اند و ماندنی ها ، عزیزترین دلخوشی هایت شده اند و تو یاد گرفته ای که با ساده ترین چیزها شاد باشی .

زمانش که برسد تو سرد و گرمِ روزگار را چشیده و به این نتیجه رسیده ای که عاقلانه ترین کار همین است ؛ که با داشته هایت شاد باشی و امیدوارانه برای آرزوهایت تلاش کنی ، و به این ادراک خواهی رسید ؛ که دنیا کوتاه تر از آنی ست که آرامشت را برای غصه های بیهوده و رنج های بی نتیجه خراب کنی .

می رسد زمانی که آینه ها فقط لبخندهای تو را ببینند ، زمین اشتیاقِ تو را به دوش بکشد و زمانه ، اتفاقات خوب را حوالی تو بیندازد ، 

زمانی که غصه و اندوه های زودگذر ، پشت دیوار بی تفاوتی ات ، ته نشین خواهند شد ،

و تو با صدایی بلند و آرامشی عمیق ، زندگی خواهی کرد ...


آرام باش و صبور.. تو هنوز هم قویتر از آنی هستی که دیگران حتی ادعاش را می کنند. پس کم نیاور و با قدرت به حرکت خودت ادامه بده.

قیافت را درست کن و با غم و گریه خداحافظی کن. 

کاری به دیگران نداشته باش تو بهترین و قویترین خودت باش بلاخره یک روز قدر تو را خواهند دانست اگر هم نداستند مهم نباشه تو بهترین باش


تاریخ : 20 اوت 2019 ساعت 6 بعدازظهر

مکان: استانبول - کافه بهنام


Related Shows Based on Content Similarities

Discover shows related to یک دختر متولد آذر, based on actual content similarities. Explore podcasts with similar topics, themes, and formats, backed by real data.
There is no related content for this show.
© My Podcast Data